ღ♥اواره♥ღ
ღ♥اواره♥ღ
سلام بچه ها خوبید خوبه منم خوبم بچه ها دیگه بیاید به این ادرس چت روم وبلاگ منتظرتونما بای تو به من خندیدی
گفتند: چهل شب حیاط خانهات را آب و جارو کن.
شب چهلمین، خضر خواهد آمد. چهل سال خانهام را رُفتم و روییدم و خضر نیامد. زیرا فراموش کرده بودم حیاط خلوت دلم را جارو کنم. گفتند: چلهنشینی کن. چهل شب خودت باش و خدا و خلوت. شب چهلمین بر بام آسمان برخواهی رفت و ... و من چهل سال از چله بزرگ زمستان تا چله کوچک تابستان را به چله نشستم، اما هرگز بلندی را بوی نبردم. زیرا از یاد برده بودم که خودم را به چهلستون دنیا زنجیر کردهام.
گفتند: دلت پرنیان بهشتی است. خدا عشق را در آن پیچیده است. پرنیان دلت را واکن تا بوی بهشت در زمین پراکنده شود.چنین کردم، بوی نفرت عالم را گرفت، و تازه دانستم بیآن که باخبر باشم، شیطان از دلم چهل تکهای برای خودش دوخته است.به اینجا که میرسم، ناامید میشوم، آنقدر که میخواهم همه سرازیری جهنم را یکریز بدوم. اما فرشتهای دستم را میگیرد و میگوید: هنوز فرصت هست، به آسمان نگاه کن. خدا چلچراغی از آسمان آویخته است که هر چراغش دلی است. دلت را روشن کن. تا چلچراغ خدا را بیفروزی. فرشته شمعی به من میدهد و میرود. راستی امشب به آسمان نگاه کن، ببین چقدر دل در چلچراغ خدا روشن است.
با من از عشق سخن بگو اي سراپا همه خوبي و صفا به خدا محتاجم من چو ماهي كه ز دريا دور است و شن گرم كنار ساحل پيكرش را گور است موج اميد و وفا مي خواهم من تو را مي خواهم من تو را مي خواهم اي دريا اي به ظاهر همه تندي ، همه خشم و به دل گرم و آرام پر از شور و حيات من چو گل كه به اشك شب و لبخند سحر محتاج است و به تو روشنگر دل محتاجم و به تو همچو خورشيد و به هر قصه عشق كه بگويي با دل چو هوا محتاجم همچو خورشيد بتاب تا چو گل پر بگشايم از شوق تا بپيچد همه جا عطر اشعار ترم و بخوانند همه و بدانند همه ، كه تو را مي خواهم اي خورشيد و ببينند همه كه به تو محتاجم به تو چون سرو بلند كه بر آن ساعقه نيلوفر نازك پيچيد همچو پيچك لرزنده خرد تار هايي ز هوا مي پيچم تا جدا هيچ نگردد از من با تو مي مانم در باغ وجود با تو مي ميرم اي بود و نبود من به تو محتاجم به محبت به وفا محتاجم به خدا محتاجم. ارسال شده توسط هدیه من اگر روح پريشان دارم من اگر غصه هزاران دارم به تو و عشق تو ايمان دارم در غمستان نفسگير، اگر نفسم ميگيرد آرزو در دل من متولد نشده، مي ميرد به تو و عشق تو ايمان دارم بهتو و عشق تو ايمان دارم Shakespeare Said : خداوندا شعر : عشق یعنی عشق يعنی يک سلام و يک درود باورش کن ! و بگو ! داد بزن آی، ای مردم شهر دل خوش نزدیک است و اگر شاعر باران و طبیعت پرسید: " دل خوش سیری چند؟" دست در دست شعورش بدهیم تا که باهم برسیم سر یک کوچه سبز و نشانش بدهیم، دل خوش یعنی که: پدرت امشب هم به سلامت برگشت! وقت صبحانه خدا، از سر سفره مهر، لقمه عشق به مادر می داد. بنده ای خدا را گفت:اگرسرنوشت مرا تو نوشته ای پس چرا دعا کنم...؟ خدا گفت : شاید نوشته باشم هرچه دعا کند ... روز اول که ديدمش بدجوري بهم خيره شده بود. آقای پدر! در کمال احترام خواهشمندم اینقدر لب و لوچه ی غیر پاستوریزه ، و سار و سیبیل سیخ سیخی آهار نشدتون را به سر و صورت حساس من نمالید ! plz خری آمد بسوی مادر خویش بگفت مادر چرا رنجم دهی پیش برو امشب برایم خواستگاری اگر تو بچه ات را دوست داری خر مادر بگفتا ای پسر جان تو را من دوست دارم بهتر از جان زبین این همه خرهای خوشگل یکی کن نشان چون نیست مشکل خرک از شادمانی جفتکی زد کمی عرعر نمود و پشتکی زد بگفت مادر به قربان نگاهت به قربان دو چشمان سیاهت خر همسایه را عاشق شدم من به زیبایی نباشد مثل او زن بگفت مادر برو پالان به تن کن برو اکنون بزرگان را خبر کن به آداب و رسومات زمانه شدند داخل به رسم عاقلانه دو تا پالان خریدند پای عقدش یه افسار طلا با پول نقدش خریداری نمودند یک طویله همانطوری که رسم است در قبیله خر عاقد کتاب خود گشایید وصال عقد ایشان را نمایید دوشیزه خر خانم آیا رضایی؟ به عقد این خر خوش تیپ در آیی؟ یکی از حاضرین گفتا به خنده عروس خانم بهر گل چیدین برفته برای بار سوم خر بپرسید خر خانم سرش یکباره جنبید خران عرعر کنان شادی نمودند به یونجه کام خود شیرین نمودند به امید خوشی و شادمانی برای این دو خر در زندگانی در روزگار قديم، پادشاهى سنگ بزرگى را که در يک جاده اصلى قرار داد. سپس در گوشهاى قايم شد تا ببيند چه کسى آن را از جلوى مسير بر میدارد. برخى از بازرگانان ثروتمند با کالسکههاى خود به کنار سنگ رسيدند، آن را دور زدند و به راه خود ادامه دادند. بسيارى از آنها نيز به شاه بد و بيراه گفتند که چرا دستور نداده جاده را باز کنند. امّا هيچيک از آنان کارى به سنگ نداشتند. هر مانعى= فرصتى خوشبخت ترين فرد كسي است كه بيش از همه سعي كند ديگران را خوشبخت سازد. دعای باران چرا ؟! دعای عشق بخوان این روزها دل ها تشنه ترند تا زمین خدایا ... کمی عشق ببار کاش همه می دانستند زندگی شادی نیست دلبسته ي کفشهایم بودم. کفش هايي که يادگار سال هاي نو جواني ام بودند عجب آشفته بازاری است این دل در امتحانی افتاده ام، کمر شکن ! و تــــو دوست نداری و تــــــو به چشم خدا بودنت ... آرزوی من اینست آرزوی من اینست آرزوی من اینست آرزوی من اینست آرزوی من اینست چه قدر خوب میشد اگر دنیا دو روز است : چرا که هر دو پایان پذیرند. عشق ارمغان دلدادگيست و اين سرنوشت سادگيست. چه قانون عجيبي! چه ارمغان نجيبي و چه سرنوشت تلخ و غريبي! كه هر بار ستاره هاي زندگيت را با دستهاي خود راهي آسمان پر ستاره كني و خود در تنهايي و سكوت با چشمهاي خيس از غرور پيوند ستاره ها را به نظاره نشيني و خاموش و بي صدا به شادي ستاره هاي از تو گشته جدا دل خوش كني و باز هم تو بماني و تنهايي و دوري…
و نمیدانستی
من به چه دلهره از باغچهی همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندانزده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالها هست که در گوش من آرام، آرام
خشخش گام تو تکرارکنان میدهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق این پندارم،
که چرا خانهی کوچک ما سیب نداشت؟
گله از بازي دوران دارم دل گريان،لب خندان دارم
يا اگر دست زمان درازاي هر نفس جان مرا ميگيرد دل گريان، لب خندان دارم
من اگر پشت خودم پنهانم من اگر خسته ترين انسانم
به وفاي همه بي ايمانم دل گريان، لب خندان دارم
شکسپیر گفت
I always feel happy, you know why?
من همیشه خوشحالم، می دانید چرا؟
Because I don't expect anything from anyone,
برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم،
Expectations always hurt ..
Life is short ..
So love your life ..
انتظارات همیشه صدمه زننده هستند ..
زندگی کوتاه است ..
پس به زندگی ات عشق بورز ..
Be happy .. And keep smiling .. Just Live for yourself and ..
خوشحال باش .. و لبخند بزن .. فقط برای خودت زندگی کن و ..
Befor you speak » Listen
قبل از اینکه صحبت کنی » گوش کن
Befor you write » Think
قبل از اینکه بنویسی » فکر کن
Befor you spend » Earn
قبل از اینکه خرج کنی » درآمد داشته باش
Befor you pray » Forgive
قبل از اینکه دعا کنی » ببخش
Befor you hurt » Feel
قبل از اینکه صدمه بزنی » احساس کن
Befor you hate » Love
قبل از تنفر » عشق بورز
That's Life … Feel it, Live it & Enjoy it.
زندگی این است ... احساسش کن، زندگی کن و لذت ببراین بار مینویسمت…
” تو ” را میان اصطحکاک مداد و کاغذ
گیر خواهم انداخت
شاید اینگونه بشود تو را
” تجربه ” کرد…!!!
برای تویی که قلبت پـاک است…
برای تو می نویسم……..
برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست…
برای تویی که قلبم منزلگه عـــشـــق توست…
برای تویی که احساسم از آن وجود نازنین توست…
برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد…
برای تویی که چشمانم همیشه به راه تو دوخته است…
برای تویی که مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاک خود کردی…
برای تویی که وجودم را محو وجود نازنین خود کردی…
برای تویی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است …
برای تویی که سـکوتـت سخت ترین شکنجه من است….
برای تویی که قلبت پـاک است…
برای تویی که در عشق ، قـلبت چه بی باک است…
برای تویی که عـشقت معنای بودنم است…
برای تویی که عـشقت معنای بودنم است…
برای تویی که غمهایت معنای سوختنم است…
برای تویی که آرزوهایت آرزویم است……….
دوستت دارم تا ……..!
نه…!
دیگر برای دوست داشتن هایم تایی وجود ندارد
بی حد و مرز دوستت دارم
من از تنهایی و برگ ریزان پاییز، من از سردی زمستان
من از تنهایی و دنیای بی تو میترسم
خداوندا
من از دوستان بی مقدار، من از همراهان بی احساس
من از نارفیقی های این دنیا میترسم
خداوندا
من از احساس بیهوده بودن، من از چون حباب آب بودن
من از ماندن چو مرداب میترسم
خداوندا
من از مرگ محبت، من از اعدام احساس به دست دوستان دور یا نزدیك میترسم
خداوندا
من از ماندن میترسم، من از رفتن میترسم
خداوندا
من از خود نیز میترسم
خداوندا پناهم ده
عشق يعنی درد و محنت در درون
عشق يعنی يک تبلور يک سرود
عشق يعنی قطره و دريا شدن
عشق يعنی يک شقايق غرق خون
عشق يعنی زاهد اما بت پرست
عشق يعنی همچو من شيدا شدن
عشق يعنی همچو يوسف قعر چاه
عشق يعنی بيستون كندن بدست
عشق يعنی آب بر آذر زدن
عشق يعنی چون محمد پا به راه
عشق يعنی عالمی راز و نياز
عشق يعنی با پرستو پر زدن
عشق يعنی رسم دل بر هم زدن
عشق يعنی يک تيمم يک نماز
عشق يعنی سر به دار آويختن
اندوه که از حد بگذرد
جایش را میدهد به یک بیاعتنایی مـزمـن !
دیـــگـر مـهـم نـیـســت :
بــــــــــودن یا نـبـــــــــودن ؛
دوست داشـتــن یا نـداشـتـــن ...
آنـچه اهـمـیـت دارد
کــــشــــداری رخـوتـنـاک حسی است
که دیگر تـو را به واکـنـش نمیکـشانــــد !
در آن لحظه فـقـط در سکوت غـرق می شـوی
و نـگـاه میکـنی و نـگــــــــــاه ...دل خوش نزدیک است !
می دانی..؟
آدم های ساده..
ساده هم عاشق می شوند..
ساده صبوری می کنند..
ساده عشق می وَرزَند..
ساده می مانند..
اما سَخت دِل می کنند..
آن وقت که دل می کنند..
جان می دَهند..
آدم های ساده.....
بعداً فهميدم که چشماش چپه و داشته پيکان 57 رينگ اسپرت دو متر اونور تر رو نگاه ميکرده!
يه آه از ته دل کشيد.
بعداً فهميدم که آه نبوده و آسم داره.
بهش يواشکي يه لبخند زدم، ولي اون قيافه جدي مردونش رو عوض نکرد. اين خودداريش واسم خيلي جذاب بود.
بعداْ فهميدم که خودداري نبوده، بلکه تاحالا تو کف اون پيکان 57 بوده و تازه متوجه من شده بود!!
آروم و با عشوه اومدم جلوش، ديدم تند تند داره بهم چشمک ميزنه. کارش به نظرم با مزه اومد.
بعداً فهميدم که تيک داره و پلک زدنش دست خودش نيست.
اومد يه چيزي بگه ولي از بس هول شده بود، به تته پته افتاده بود.
بعداً فهميدم اين بشر خدادادي هول هست و لکنت زبون داره.
سرش رو از شرمش انداخت پايين و گفت س س س سلام.
بعداً فهميدم از شدت شرمش نبوده و ميخواسته من دندونهاي زردش رو نبينم.
بعد از يک سري اسم و فاميل بازي، ازم پرسيد آخرين کتابي که خوندي اسمش چيه!؟ گفتم: اَ...اَ...يادم نيست. گفت: چه جالب، نويسندش کيه!؟ از اين تيکه بامزش خندم گرفت.
بعداً فهميدم که تيکه نبوده و بيچاره چيزي به اسم IQ اصلاْ نداره.
بوي عطرش بدجوري مستم کرده بود.
بعداً فهميدم بوي عطر نبوده، بلکه ...
بهم گفت بيا يه کم قدم بزنيم. اين حرفش خيلي به نظرم رمانتيک بود.
بعداً فهميدم دستشویی داشته و ميخواسته به سمت توالت عمومي حرکت کنيم.
ازش پرسيدم دانشگاه ميري؟ گفت آره، مدرسمون تو دانشگاهه! از اين شوخ طبعيش خيلي خوشم اومده بود.
بعداً فهميدم که اصلاً هم شوخ طبع نيست و منظورش مدرسه افراد استثنايي توي دانشگاه شهيد بهشتي بوده!
بهش گفتم داره ديرم ميشه. گفت اگه ميشه شمارت رو بده که بهت زنگ بزنم، من هم دادم و اون هم شماره رو زد تو مبايلش. ولي هيچوقت زنگ نزد!
بعداً فهميدم کادوي تولد 30 سالگيش يه مبايل اسباب بازي بوده که همه جا با خودش ميبردتش!
نکات مهم:
1ـ چقدر چيز ميشه بعداْ فهميد!!
2ـ آدم منگل هم دل داره!!
سوال هوش هفته: اين دختره چه جوري اين همه چيز رو بعداً فهميد! نظر یادتون نره plz
خانوم مادر! جیغ زدن شما هنگام شناسایی اجسام داخل خانه توسط حس چشایی من، نه تنها کمکی به رشد فکری من نمی کنه، بلکه برای دبی شیر شما هم مضر است !!! لازم به ذکر است که سوسک هم یکی از اجسام داخل خانه محسوب می شود!
پدر محترم! هنگام دستچین کردن میوه، از دادن من به بغل اصغر آقای سبزی فروش خودداری نمایید. چشمهای تلسکوپی، گوشهای ماهواره ای و سیبیلهای دم الاغی اش مرا به یاد قرضهای شما می اندازد !
مخصوصاً وقتی که چشمهای خود را گشاد کرده، و با تکان دادن سر و لبهایش " بول بول بول بول" می کند! زهرمار، درد، مرض، کوفت ! الهی کف شامپو تو چشت! شب بخوابی خواب بد ببینی ! جیش کنی تو شلوارت!
مادر محترم! شصت پا وسیله ای است شخصی ، که اختیارش رو دارم ! لطفاً هرگاه سعی در خوردن شصت پای شما نمودم، گیر بدهید!
آقای پدر! هنگام دعوا با خانوم مادر، به جای پرت کردن قابلمه و ماهی تابه به روی زمین، از چینی های توی کابینت استفاده نمایید ! اکشن بودن دعوا به همین چیزاست!
خانوم مادر! از مصرف هله هوله ی زیاد پرهیز نمایید! این عمل نه تنها برای سلامتی شما خوب نیست، بلکه موجب می شود که شیرتان بوی " بچه سوسک مرده " بدهد.
آقای پدر! کودکان توانایی کافی برای حفظ جیش خود ندارند و این توانایی هنگامی که شما شکم مرا "پووووووف" می کنید به حداقل می رسد ! الان بگم که بعد شرمنده تون نشم
سپس يک مرد روستايى با بار سبزيجات به نزديک سنگ رسيد. بارش را زمين گذاشت و شانهاش را زير سنگ قرار داد و سعى کرد که سنگ را به کنار جاده هل دهد. او بعد از زور زدنها و عرق ريختنهاى زياد بالاخره موفق شد. هنگامى که سراغ بار سبزيجاتش رفت تا آنها را بر دوش بگيرد و به راهش ادامه دهد متوجه شد کيسهاى زير آن سنگ در زمين فرو رفته است. کيسه را باز کرد پر از سکههاى طلا بود و يادداشتى از جانب شاه که اين سکهها مال کسى است که سنگ را از جاده کنار بزند. آن مرد روستايى چيزى را میدانست که بسيارى از ما نمیدانيم!
شاد کردن است
زندگی قهقهه نیست
لبخند است.در میان واژگان نا معلوم، نا مفهوم
چه میکند
چه در سر دارد
چرا پرواز را به من نمی آموزد
چرا ناخوداگاهم را نمیخواند
به خود یاد داده ام
که دیگر هیچ ننویسم...
ای قلم باز من هستم و تو
تو باز آمدی بی آنکه من بخواهم
بیم دارم از آمدنت
از بودنت
حرفهایی است اینجا
کلامی است که در قلم نمی گنجد
آتشی است که تو را خواهد سوزاند
پس بگذر از من
بگذر از راز درونم
ای قلم ...
دلم نمي آمد دورشان بيندازم .هنوز همان ها را مي پوشيدم
اما کفش ها تنگ بودند و پایم را مي زدند
قدم از قدم اگر بر مي داشتم زخمی تازه نصیبم مي شد
سعي مي کردم کمتر راه بروم زيرا که رفتن دردناک بود
مي نشستم و زانوهایم را بغل مي گرفتم
و مي گفتم:چقدر همه چیز دردناک است
چرا خانه ام کوچک است و شهرم و دنيایم
مي نشستم و می گفتم : زندگیم بوي ملالت مي دهد و تکرار
.می نشستم و می گفتم:خوشبختي تنها يک دروغ قديمي است
می نشستم و به خاطر تنگی کفشهایم جایی نمیرفتم
قدم از قدم بر نمیداشتم .. می گفتم و می گفتم
......... پارسايي از کنارم رد شدبه ادامه مطلب بروید
ادامه مطلب
میان آنچه من دوست دارم
من به چشم دل می بینم
که دو روز طولانی
درکنار تو باشم فارغ از پشیمانی
یا شوی فراموشم
یا که مثل غم هر شب گیرمت در آغوشم
آرزوی من اینست
که تو مثل یک سایه
سر پناه من باشی لحظه ی تر گریه
آرزوی من اینست
نرم و عاشق و ساده
همسفر شوی با من در سکوت یک جاده
هستی تو من باشم
لحظه های هوشیاری مستی تو من باشم
آرزوی من اینست
تو غزال من باشی
تک ستاره روشن در خیال من باشی
در شبی پر از رویا
پیش ماه و تو باشم لحظه ای لب دریا
آرزوی من اینست
از سفر نگویی تو
تو هم آرزویی کن اوج آرزویی تو
مثل لیلی و مجنون
پیروی کنیم از عشق این جنون بی قانون
زیر سقف این دنیا
من برای تو باشم تو برای من تنها
یك بار ...
فقط یك بار ...
آسمان به زمین بیاید ...
تا وقتی ...
اشك میریزم
نگویند :
مگر آسمان به زمین آمده ؟؟؟؟
یک با تو و یک روز علیه تو
روزی که با توست مغرور مشو و روزی که علیه توست مایوس نشو.
به چشمانت بیاموز که هر کسی ارزش نگاه ندارد
به دستانت بیاموز که هر گلی ارزش چیدن ندارد
به دلت بیاموز که هر عشقی ارزش پرورش نداردقانون تو تنهايي من است و تنهايي من قانون عشق
شکسپیر گفت:
من همیشه خوشحالم، می دانید چرا؟
برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم ...
انتظارات همیشه صدمه زننده هستند ...
زندگی کوتاه است ...
پس به زندگی ات عشق بورز...
خوشحال باش
و لبخند بزن
فقط برای خودت زندگی کن و ...
قبل از اینکه صحبت کنی ؛ گوش کن
قبل از اینکه بنویسی ؛ فکر کن
قبل از اینکه خرج کنی ؛ درآمد داشته باش
قبل از اینکه دعا کنی ؛ ببخش
قبل از اینکه صدمه بزنی ؛ احساس کن
قبل از تنفر ؛ عشق بورز
زندگی این است...
احساسش کن، زندگی کن و لذت ببر
|